قوم لوط
◾️عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن محمّد بن سعید قال : أخبرنی زکریّا بن محمّد عن أبیه عن عمرو عن أبی جعفر علیه السّلام قال :کان قوم لوط من أفضل قوم خلقهم اللّه ، فطلبهم إبلیس الطّلب الشّدید ، و کان من فضلهم و خیرتهم أنّهم إذا خرجوا إلى العمل خرجوا بأجمعهم و تبقى النّساء خلفهم ، فلم یزل إبلیس یعتادهم فکانوا إذا رجعوا خرّب إبلیس ما یعملون . فقال بعضهم لبعض : تعالوا نرصد هذا الّذی یخرّب متاعنا. فرصدوه فإذا هو غلام أحسن ما یکون من الغلمان، فقالوا له: أنت الّذی تخرّب متاعنا مرّة بعد مرّة؟ فاجتمع رأیهم على أن یقتلوه، فبیّتوه عند رجل، فلمّا کان اللّیل صاح. فقال له: ما لک؟ فقال : کان أبی ینوّمنی على بطنه. فقال له: تعال فنم على بطنی. قال: فلم یزل یدلک الرّجل حتّى علّمه أنّه یفعل بنفسه، فأوّلا علّمه إبلیس و الثّانیة علّمه هو ثمّ انسلّ ففرّ منهم و أصبحوا فجعل الرّجل یخبر بما فعل بالغلام و یعجّبهم منه و هم لا یعرفونه، فوضعوا أیدیهم فیه حتّى اکتفى الرّجال بالرّجال بعضهم ببعض. ثمّ جعلوا یرصدون مارّة الطّریق فیفعلون بهم حتّى تنکّب مدینتهم النّاس. ثمّ ترکوا نساءهم و أقبلوا على الغلمان. فلمّا رأى أنّه قد أحکم أمره فی الرّجال جاء إلى النّساء فصیّر نفسه امرأة فقال : إنّ رجالکنّ یفعل بعضهم ببعض. قالوا : نعم قد رأینا ذلک، و کلّ ذلک یعظهم لوط و یوصیهم و إبلیس یغویهم حتّى استغنى النّساء بالنّساء . فلمّا کملت علیهم الحجّة بعث اللّه جبرئیل و میکائیل و إسرافیل علیهم السّلام فی زیّ غلمان، علیهم أقبیة، فمرّوا بلوط و هو یحرث فقال : أین تریدون؟ ما رأیت أجمل منکم قطّ؟ قالوا : إنّا أرسلنا سیّدنا إلى ربّ هذه المدینة. قال : أو لم یبلغ سیّدکم ما یفعل أهل هذه المدینة یا بنیّ! إنّهم و اللّه یأخذون الرّجال فیفعلون بهم حتّى یخرج الدّم. فقالوا : أمرنا سیّدنا أن نمرّ وسطها. قال : فلی إلیکم حاجة. قالوا : و ما هی؟قال : تصبرون هاهنا إلى اختلاط الظّلام. قال : فجلسوا. قال : فبعث ابنته ، فقال : جیئی لهم بخبز و جیئی لهم بماء فی القرعة ، و جیئی لهم عباء یتغطّون بها من البرد. فلمّا أن ذهبت الإبنة أقبل المطر و الوادی. فقال لوط : السّاعة یذهب بالصّبیان الوادی، قوموا حتّى نمضی. و جعل لوط یمشی فی أصل الحائط و جعل جبرئیل و میکائیل و إسرافیل علیهم السّلام یمشون وسط الطّریق. فقال: یا بنیّ! امشوا هاهنا. فقالوا: أمرنا سیّدنا أن نمرّ فی وسطها. و کان لوط یستغنم الظّلام و مرّ إبلیس، فأخذ من حجر امرأة صبیّا، فطرحه فی البئر فتصایح أهل المدینة کلّهم على باب لوط . فلمّا أن نظروا إلى الغلمان فی منزل لوط، قالوا: یا لوط! قد دخلت فی عملنا؟!! فقال: هؤلاء ضیفی، فلا تفضحون فی ضیفی. قالوا: هم ثلاثة، خذ واحدا و أعطنا اثنین. قال: فأدخلهم الحجرة و قال: لو أنّ لی أهل بیت یمنعونّی منکم. قال: و تدافعوا على الباب و کسروا باب لوط ، و طرحوا لوطا. فقال له جبرئیل: إنّا رسل ربّک لن یصلوا إلیک. فأخذ کفّا من بطحاء فضرب بها وجوههم و قال: شاهت الوجوه. فعمی أهل المدینة کلّهم، و قال لهم لوط : یا رسل ربّی! فما أمرکم ربّی فیهم؟ قالوا: أمرنا أن نأخذهم بالسّحر. قال : فلی إلیکم حاجة؟ قالوا : و ما حاجتک؟ قال : تأخذونهم السّاعة ، فإنّی أخاف أن یبدو لربّی فیهم. فقالوا : یا لوط ! إنّ موعدهم الصّبح ألیس الصّبح بقریب لمن یرید أن یأخذ فخذ أنت بناتک و امض و دع امرأتک. فقال أبو جعفر علیه السّلام: رحم اللّه لوطا لو یدری من معه فی الحجرة لعلم أنّه منصور حیث یقول: لو أنّ لی بکم قوّة أو آوی إلى رکن شدید. أیّ رکن أشدّ من جبرئیل معه فی الحجرة؟ فقال اللّه عز و جلّ لمحمّد صلّى اللّه علیه و آله: و ما هی من الظّالمین ببعید، من ظالمی أمّتک إن عملوا ما عمل قوم لوط. قال : و قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: من ألحّ فی وطی الرّجال لم یمت حتّى یدعو الرّجال إلى نفسه.
🔸عمرو گوید : امام باقر علیه السّلام فرمود: قوم لوط از برترین قومهایى بودند که خداوند آفریده بود ، از اینرو ابلیس آنان را به سختى وسوسه نمود. یکى از فضیلتهاى قوم لوط این بود که هنگامى که براى کار کردن بیرون مىرفتند، همگى مىرفتند و زنانشان در خانه مىماندند. ابلیس پیوسته آنان را به این صورت عادت داده بود که هنگامى که آنان از کار برمىگشتند ابلیس کارهاى آنها را بهم مىریخت و خراب مىکرد. روزى یکى از آنها به دیگرى گفت : بیایید در کمین این شخصى که محصول ما را خراب مىکند بنشینیم. آنان به کمین نشستند. ناگاه پسرى را دیدند که از زیباترین پسران است ، به او گفتند: تو کسى هستى که پیاپى محصول ما را تخریب مىکنى؟ پس نظرشان بر این شد که او را بکشند. بنابراین شب هنگام او را نزد شخصى قرار دادند. شب فرارسید و هنگام خواب شد ، پسر فریاد کشید ، آن شخص از او پرسید : چه شده؟ پسر گفت: همیشه پدرم مرا روى شکمش مىخواباند. گفت: بیا روى شکمم بخواب. پسر روى شکم آن مرد رفت و مدام او را تحریک مىکرد تا اینکه به او آموخت که با او درآمیزد. پس اولین بار این عمل را ابلیس آموزش داد و دومین بار آن مرد به دیگران آموخت. سپس پسر پنهانى بیرون آمد و از نزد آنان گریخت. هنگامى که صبح شد ، آن شخص به دیگران از کارى که با آن پسر کرده بود، به دیگران خبر مىداد و آنان را از این ماجرا متعجّب مىساخت در حالى که آنان #لواط را نمىشناختند. پس دست بر این کار نهادند و متوجه شدند تا اینکه(از فرط انجام لواط) مردان به مردان اکتفا مىکردند. سپس به کمین رهگذران مىنشستند و به آنان تجاوز مىکردند به حدّى که مردم (از رفتن به) شهر قوم لوط خوددارى نمودند. سپس زنان خود را واگذاشتند و به پسران روى آوردند. هنگامى که ابلیس مشاهده نمود که مقصودش را در میان مردان استوار ساخته ، خود را به صورت زنى درآورد و نزد زنان رفت و گفت : مردان شما با یکدیگر لواط مىکند؟ گفتند : آرى ما این را دیدیم. از طرفى هرچه حضرت لوط علیه السّلام آنان را موعظه و توصیه مىنمود ؛ امّا ابلیس آنان را اغوا مىکرد ، (ابلیس به زنان نیز عمل زشتى آموخت) تا اینکه زنان به زنان اکتفا کردند. هنگامى که حجّت بر قوم لوط کامل شد ، خداوند جبرئیل ، میکائیل و اسرافیل علیهم السّلام را به صورت پسرانى که قبا بر تن کرده بودند فرستاد به حضرت لوط علیه السّلام بروند ، حضرت لوط در حال کشاورزى بود به آنان فرمود: کجا مىروید؟ من تاکنون کسى زیباتر از شما ندیدهام! گفتند: ما را آقا و سرورمان به سوى بزرگ این قوم فرستاده است. لوط علیه السّلام فرمود: آیا به آقاى شما نرسیده است که اهل این شهر چه عملى انجام مىدهند؟ پسرانم! به خدا سوگند! آنان مردان را مىگیرند و به آنان تجاوز مىکنند به حدى که خون جارى شود! گفتند : آقا و سرور ما به ما دستور داده که از وسط این شهر عبور کنیم. فرمود: من با شما کارى دارم. گفتند: چه کارى؟ فرمود: تا فرارسیدن شب در همین مکان صبر کنید. پس آنان نشستند. لوط علیه السّلام دخترش را فرستاد و به او فرمود: براى اینان، نانى بیاور و در برایشان کاسهاى بیاور ، و رواندازى بیاور که خود را از سرما بپوشانند. هنگامى که دختر لوط علیه السّلام رفت ، باران و سیل آمد ، لوط علیه السّلام فرمود : اکنون سیل کودکان را مىبرد ؛ برخیزید برویم ، لوط علیه السّلام از کنار دیوار حرکت مىکرد و جبرئیل، میکائیل و اسرافیل علیهم السّلام از وسط راه حرکت مىنمودند. لوط علیه السّلام فرمود : پسرانم! از اینجا (کنار دیوار) حرکت کنید. آنان گفتند: آقاى ما به ما دستور داده که از میان راه عبور کنیم. حضرت لوط علیه السّلام تاریکى شب را غنیمت مىشمرد که مردم متوجّه آن جوانان نشوند، ولى ابلیس آمد و از دامن زنى کودکى را برداشت و به درون چاه انداخت. مردم جلوى درب خانه لوط علیه السّلام جمع شدند و سر و صدا کردند. زمانى که به این پسران نگاه کردند ، گفتند: اى لوط! به راستى که تو هم مانند ما شدهاى؟! لوط علیه السّلام فرمود: اینان مهمان من هستند، مرا مقابل مهمانانم بىآبرو نسازید. مردم گفتند: اینها سه نفرند؛ یکى را بردار و دو نفر دیگر را به ما بسپار. لوط علیه السّلام سه پسر را داخل اتاق نمود و فرمود: اگر خاندانى داشتم حتما از من دفاع مىکردند. مردم به درب خانه لوط علیه السّلام هجوم آوردند و شکستند و لوط علیه السّلام را کنار زدند.
🔸در این هنگام جبرئیل علیه السّلام به لوط علیه السّلام عرض کرد: «نگران نباش، ما فرستادگان پروردگار تو هستیم، آنها به تو دسترسى نخواهند داشت». آنگاه جبرئیل مشتى ریگ برداشت و به صورت قوم لوط علیه السّلام پاشید و فرمود: زشت باد صورتهاى شما! پس همه مردم شهر کور شدند و حضرت لوط علیه السّلام به آن سه نفر فرشته فرمود: اى فرستادگان پروردگارم! پروردگارم درباره این قوم به شما چه دستورى داده است؟عرض کردند : به ما فرموده که هنگام سحر آنها را عذاب کنیم ، لوط علیه السّلام فرمود : من از شما درخواستى دارم ، عرض کردند : چه درخواستى؟ فرمود : آنها را همین الآن عذاب کنید ؛ زیرا مىترسم نظر پروردگارم در مورد آنان عوض شود. عرض کردند : اى لوط ! همانا وعدهگاه عذاب آنان بامدادان است ؛ مگر صبح براى کسى که گرفتار خواهد شد نزدیک نیست ؟! پس دخترانت را بردار و برو و همسرت را واگذار ، امام باقر علیه السّلام فرمود : خداوند لوط علیه السّلام را رحمت کند ! اگر مىدانست چه کسى در اتاق همراهش است ، قطعا هنگامى که فرمود: «کاش در مقابل شما نیرویى داشتم یا به تکیهگاه استوارى پناه مىبردم» مىدانست که یارى مىشود (و چنین نمىفرمود). چه تکیهگاهى محکمتر از جبرئیل علیه السّلام که در اتاق همراهش بود؟!
👌پس خداوند متعال به حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله فرمود : «چنین عذابى از ستمگران» امت تو در صورتى که عمل قوم لوط علیه السّلام را مرتکب شوند «دور نخواهد بود». امام علیه السّلام فرمود : پیامبر خدا صلّى الله علیه وآله فرمود : هرکس در آمیزش با مردان پا فشارى کند ، نمىمیرد تا این که مردم را به آمیزش با خویش فرا مىخواند.
📚کتاب شریف اصول کافی جلد ۶ صفحه ۶۰۸ الی ۶۱۳