سیاست در نظر امام امیرالمؤمنین علیه السلام



🔹امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی شنید برخی از یاران آن حضرت او را به بی سیاستی متهم کرده و معاویه را سیاستمدار می دانند به آنها فرمود: «و الله ما معاویة بأدهی منی ولکنه یغدر و یفجر، و لو لا کراهیة الغدر لکنت من أدهی الناس، ولکن کل غدرة فجرة، و کل فجرة کفرة، و لکل غادر لواء یعرف به یوم القیامة، و الله ما استغفل بالمکیدة و لا استغمز بالشدیدة»[۱] به خدا سوگند! معاویه زیرک ‏تر از من نیست. لیکن شیوه او پیمان‏ شکنى و گنهکارى است‏ و اگر پیمان ‏شکنى ناپسند و ناشایست نبود، زیرک ‏تر از من کسى نبود، اما هر پیمان‏ شکنى گناه، و هر گناهى نوعى کفر است و در روز قیامت برای هر خیانتکاری پرچم و نشانه ای است که به آن شناخته می شود...


🔹در جایی دیگر می فرماید: «...واویلاه یمکرون بی و یعلمون انی بمکرهم عالم، و أعرف منهم بوجوه المکر، ولکنی اعلم ان المکر و الخدیعة فی النار فأصبر علی مکرهم و لا ارتکب مثل ما ارتکبوا...»[۲] وای که اینان با من مکر کرده و می دانند که من به مکر و فریبشان آگاه هستم، و به راههای مکر از ایشان آشناترم، ولی من می دانم که مکر و نیرنگ در آتش دوزخ است و از همین رو در برابر مکرشان صبر کرده و کارهایی را که ایشان مرتکب می شوند من مرتکب آنها نمی شوم... و در جای دیگر می فرماید: «لولا ان المکر و الخداع فی النار لکنت امکر الناس» اگر مکر و خدعه در دوزخ نبود من مکارترین مردم بودم.


🔹در بحارالانوار از امالی شیخ (ره) به سندش از جبلة بن سخیم روایت کرده که هنگامی که مردم با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) بیعت کردند به آن حضرت خبر دادند که معاویه از بیعت با او خودداری کرده و گفته است که اگر علی بن ابی طالب همانند عثمان مرا به حکومت شام منصوب کند من با او بیعت خواهم کرد. در این وقت مغیره نزد امیرالمؤمنین آمد و عرض کرد: «ای امیر مؤمنان معاویه را خوب می شناسی، و کسانی که پیش از تو آمدند او را به حکمت شام منصوب کرده اند، تو نیز تا وقتی کارها رو به راه شود و امر خلافت مستقر گردد او را به حکومت آنجا منصوب دار، و سپس اگر خواستی او را عزل کن!» 


امیرالمؤمنین در پاسخش فرمود: «آیا تو عمر مرا تا آن روز، و در فاصله مابین نصب و عزل وی، ضمانت می کنی، که من تا آن وقت زنده باشم؟» مغیره عرض کرد: «نه» امام (علیه السلام) فرمود: من هرگز پاسخ خدای را در حکومت وی بر دو نفر مسلمان در شب تار نمی توانم بدهم، و من گمراهان را بازوی خود قرار نخواهم داد. «و ما کنت متخذ المضلین عضدا» ولی کسی را به نزد وی بفرست و او را به پیروی از حقی که من دارم دعوت کن، چنانچه پذیرفت او مانند مردی از مسلمانان است و در سود و زیان شریک است و اگر نپذیرفت به پیشگاه خدا برای او داوری خواهم برد.


مغیره از نزد آن حضرت بیرون آمد و گفت: «پس برای داوری به نزد خدا ببر!» (یعنی او کسی نیست که با این وضع بیعت کند) و سپس اشعاری هم در این باره گفت.[۳] 


🔹در نهج البلاغه است که وقتی درباره تقسیم بیت المال که به طور مساوی میان مهاجر و انصار و بدون ملاحظات سیاسی و قومی و... از طرف آن حضرت انجام شد و مورد اعتراض قرار گرفت، در پاسخ معترضین فرمود: «أتأمرونی ان اطلب النصر بالجور فی من ولیت علیه و الله لا اطور به ما سمر سمر، و ما أم نجم فی السماء نجما، و لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله!»[۴] آیا مرا فرمان مى‏ دهید تا از راه ستم به کسى که سرپرست اویم، پیروزى بجویم؟ به خدا سوگند! تا روزگار باقى است و اختران در پى یکدیگر مى ‏چرخند، به چنین کارى نزدیک نگردم. اگر بیت المال مال شخص من هم بود آن را بالسویه میان مسلمانان تقسیم می نمودم، پس چگونه یکی را بر دیگری امتیاز دهم حال آنکه مال، مال خداست و زیردستان و مستمندان جیره خوار او هستند... 


[۱] نهج ‏البلاغه، خطبه ۱۹۸


[۲] جامع السعادات، ج۱، ص۲۰۲


[۳] بحارالانوار، ج۸، ص۴۷۲


[۴] نهج ‏البلاغه، خطبه‏ ۱۲۶